سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یک ماجرای عاشقانه

ارسال‌کننده : سعید و ...ش در : 88/8/28 5:23 عصر

امروز وقتی این داستانو  خوندم بی اختیار اشکام
سرازیر شد نمی دونم واقعیه یا خیالی اما هر چی هست قشنگه واسه همین خواستم لذتشو
با شما عزیزان هم قسمت کنم

شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته
تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد
سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای
دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش
داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا
مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو
لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه
کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که
میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه
:

سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی
زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه
همیشه آرزوت همین بود؟! علی جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام
ایستادم. می بینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم
.

 دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می
زنیم. ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی،
یادته؟! گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟! علی تو اینجا نیستی، من تو لباس
عروسم ولی تو کجایی؟! داماد قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی می دیدی مریمت
چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه. کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش
رو حرفاش موند. علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت.

حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره
می لرزه ، همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره. روزی که نگاهم تو نگاهت
گره خورد، یادته؟! روزی که دلامون لرزید، یادته؟! روزای خوب عاشقیمون، یادته؟

! نقشه های آیندمون، یادته؟!
علی من یادمه، یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه زندگیشون بودیم پا روی قلب
هردومون گذاشتند. یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری
تنها برو سراغش
.

یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری
اسمشو بیاری

. یادته اون روز چقدر گریه
کردم، تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه می کنی چشمات قشنگتر می شه! می گفتی که من
بخندم. علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم. هنوز
یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای من نیافته ولی نمی دونست
عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام. روزی که بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد
چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که واسه آینده ام پول نداشت ولی
نمی دونست آرزوهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات. دارم به قولم عمل می کنم.

 هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ. پامو
از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم. نمی تونم ببینم بجای
دستای گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه. همین جا تمومش می کنم.
واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام. وای علی کاش بودی می دیدی رنگ قرمز خون
با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان! عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم. دلم برات خیلی
تنگ شده. می خوام ببینمت. دستم می لرزه. طرح چشمات پیشه رومه. دستمو بگیر. منم
باهات میام
….

پدر مریم نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالای سر جنازه ی
دختر قشنگش ایستاده و گریه می کنه. سرشو بر گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار
پشت سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که توی چهار چوب در یه قامت آشنا می بینه. آره پدر
علی بود، اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش با اشک یکی شده بود. نگاه دو
تا پدر تو هم گره خورد نگاهی که خیلی حرفها توش بود. هر دو سکوت کردند و بهم نگاه
کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود. پدر علی هم اومده بود نامه ی پسرشو برسونه
بدست مریم اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود. حالا همه
چیز تمام شده بود و کتاب عشق علی و مریم بسته شده. حالا دیگه دو تا قلب نادم و
پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد دو مادر و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت!
مابقی هر چی مونده گذر زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا
نمی کنند




کلمات کلیدی : عشق، وفاداری، مریم، علی، خون، مرگ، خودکشی، عروسی، پدر مادر ها

یک تست روانشناسی

ارسال‌کننده : سعید و ...ش در : 88/8/26 8:5 عصر



















یک تست روانشناسی

به تصویر پایین نگاه کنید :

اگر شما این خانم را در حال چرخیدن در جهت عقربه های ساعت میبینید
این بدان معناست که شما از سمت راست مغر خود استفاده میکنید.اگر شما او را در حال
چرخش در خلاف عقربه های ساعت میبینید پس شما از سمت چپ مغر خود کمک میگیرید.

بعضی از مردم توانایی این را دارند که او را در حال چرخیدن در هر
دو جهت ببینند.اما اکثریت او را در حال چرخش به یک سمت میبینند.اگر شما او را
میبینید که در حال چرخیدین به یک سمت است و ناگهان تغییر مسیر میدهد پس در ردیف
تعداد انگشت شمار مردم قرار دارید.

حتی اگر برای شما این گونه به نظر نمیرسد ولی بدانید که هر دو جهت
چرخیدن قابل دیدن است.به نظر میرسد این حقیقت بعد از پنج سال مطالعه به روی مغز
انسان و کارکردهایش در دانشگاه
Yaleایالات
متحده به اثبات رسیده است.گمان میرود که تنها 14% از مردم آمریکا قادرند او را در
حال چرخیدن به هر دو جهت ببینند.

 


یک تست روانشناسی


کلمات کلیدی : یک تست روانشناسی

آزمون هوش

ارسال‌کننده : سعید و ...ش در : 88/8/24 7:46 عصر

آزمون هوش

 

مسئله 1 - فرض کنید راننده یک اتوبوس
برقی هستید. در ایستگاه اول 6 نفر وارد اتوبوس می شوند، در ایستگاه دوم 3 نفر
بیرون می روند و پنج نفر وارد می شوند. راننده چند سال دارد؟ 

مسئله 2 - پنج کلاغ روی درختی نشسته
اند، 3 تا از آنها در شرف پرواز هستند. حال چه تعداد کلاغ روی درخت باقی می ماند؟

مسئله 3 - چه تعداد از هر نوع حیوان
به داخل کشتی موسی برده شد؟
مسئله 4 - شیب یک طرف پشت بام شیروانی شکلی، شصت درجه است و طرف دیگر 30 درجه است.
خروسی روی این پشت بام تخم گذاشته است. تخم به کدام سمت پرت می شود؟
مسئله 5 - این سوال حقوقی است. هواپیمایی از ایران به سمت ترکیه در حرکت است و در
مرز این دو سقوط می کند، بازمانده ها را کجا دفن می کنند؟
مسئله 6 - من دو سکه به شما می دهم که مجموعش 30 تومان می شود. اما یکی از آنها
نباید 25 تومانی باشد. چطور؟
.
.
.
.
.
.
.
.
پاسخ ها:
.
.
.
.
.
.
.
مسئله 1 - راننده اتوبوس هم سن شما باید باشد. چون جمله اول سوال می گوید
"تصور کنید که راننده اتوبوس هستید."
مسئله 2 - همه کلاغ ها، چون آنها فقط "در شرف پرواز" هستند و هنوز از
روی درخت بلند نشده اند. (اگر جواب شما 2=3-5 بوده بدانید دوباره محاسبات جلوی
تفکرتان را گرفته است.)
مسئله 3 - هیچ. آن نوح بود که حیوانات را به کشتی برد و نه موسی ("چه
تعداد" جلوی فکر کردن شما را گرفته است.)
مسئله 4 - هیچ کدام. خروس ها که تخم نمی گذارند.اگر شما سعی کردید جواب توسط
محاسبات و مقایسه اعداد بدست آورید، شما دوباره به وسیله اعداد منحرف شدید.
مسئله 5 - بازمانده ها را دفن نمی کنند. آنها جان سالم بدر برده اند. شما به وسیله
کلمات حقوقی و دفن کردن منحرف شده اید.
مسئله 6 - یک 25 تومانی و یک 5 تومانی. به یاد بیاورید ( فقط یکی از آنها ) نباید
25 تومانی باشد و همین طور هم هست. یک سکه 5 تومانی داریم. شما با عبارت "یکی
از آنها نباید …" فریب خوردید.




کلمات کلیدی : آزمون هوش

اقتصاد

ارسال‌کننده : سعید و ...ش در : 88/8/21 2:20 عصر

اقتصاد مرسوم:
دو تا گاو ماده دارین.... یکیش رو می فروشین و یه گاو نر می
خرین...به

تعداد گاوهای گله شما افزوده میشه و اقتصاد رشد می
کنه...پول براتون

همینطور سرازیر میشه و می تونین به بازنشستگی و استراحت
بپردازین
...



*اقتصاد هندی**
:** *

دو تا گاو ماده دارین .... اونها رو می پرستین و عبادت می
کنین
!


*اقتصاد پاکستانی** :** *

هیچ گاوی ندارین ... ادعا می کنین که گاوهای هندی مال شما
هستن ... از

آمریکا طلب کمک مالی می کنین ... از چین طلب کمک نظامی می
کنین ... از انگلیس هواپیماهای جنگی
... از ایتالیا توپ و تانک ... از آلمان تکنولوژی ...
از فرانسه زیر دریایی ... از سوییس وام بانکی ... از روسیه دارو
... و از ژاپن

تجهیزات ... با تمام این امکانات گاوها رو می خرین و بعد
ادعا می کنین که توسط جهان مورد استثمار قرار گرفتین
!!


* اقتصاد آمریکایی** :** *

دو تا گاو ماده دارین .... یکیش رو می فروشین و دومی رو تحت فشار
مجبور می کنین که به اندازه ء ? تا گاو شیر تولید کنه ... وقتی گاوتون افتاد و مرد
اظهار تعجب و شگفتی می کنین ... تقصیر رو گردن یه کشور گاودار میندازین و

بعد طبیعتا" اون کشور یه خطر بزرگ برای بشریت به حساب
میاد ... یه جنگ برای نجات جهان به راه میندازین و گاوها رو به چنگ میارین
!



*اقتصاد فرانسوی**
:** *

دو تا گاو ماده دارین .... دست به اعتصاب می زنین چون می
خواین سه تا

گاو داشته باشین!




کلمات کلیدی : گاو، اقتصاد، جهان

اقتصاد

ارسال‌کننده : سعید و ...ش در : 88/8/21 2:12 عصر

اقتصاد آلمانی** *:

دو تا گاو ماده دارین .... اونها رو تحت مهندسی ژنتیک قرار میدین ...
بعد گاوهاتون ??? سال عمر می کنن و ماهی یه وعده غذا می خورن و
خودشون شیرشون رو می دوشن
!



*
اقتصاد انگلیسی** :** *

دو تا گاو ماده دارین .... که هر دو تاشون گاو دیوونه هستن! ?جنون
گاوی دارن
! ?



*
اقتصاد ایتالیایی** :** *

دو تا گاو ماده دارین .... نمی دونین که اونها کجا هستن ... پس
بیخیال میشین و

میرین سراغ ناهار و شراب و استراحتتون !



*
اقتصاد سوییسی** :***
???? تا گاو ماده دارین ... هیچکدومشون
مال خودتون نیستن ... از کشورهای دیگه پول می گیرین که دارین گاوهاشون رو نگه می
دارین
!



*
اقتصاد ژاپنی** :** *

دو تا گاو ماده دارین .... اونها رو از نو طراحی ژنتیکی می کنین
... هیکل

گاوهاتون یک دهم اندازه ء طبیعی میشه و ?? برابر معمول هم شیر
تولید می کنن ... بعد شونصد تا کارتون و عکس برگردون و آدامس با
شخصیت

گاوهاتون با چشمهای درشت می سازین و اسمش رو میذارین Cowkemon و
توی تمام جهان پخش می کنین و می فروشین!




*
اقتصاد روسی** :** *

دو تا گاو ماده دارین .... اونها رو می شمرین و متوجه میشین که ? تا گاو دارین
.....
اونها رو دوباره می شمرین و می فهمین که ??
تا گاو دارین ... اونها رو

دوباره می شمرین و متوجه میشین که ?? تا گاو دارین ... یه بطری
ودکای دیگه باز می کنین و به خوردن و شمردن ادامه میدین
!

**

*
اقتصاد چینی** :** *

دو تا گاو ماده دارین .... ??? نفر آدم
دارین که گاوها رو می دوشن ... بعد ادعا

می کنین که سیستم استخدامی و شغلی کاملی دارین و تولیدات گاویتون
در سطح بالایی قرار داره و هر کس رو هم که آمار واقعی رو بیان کنه بازداشت می کنین

!



*
اقتصاد ایرانی** :** *

دو تا گاو ماده دارین که هر دو تاشون از باباتون به ارث رسیده ...
یکیش رو دولت بابت عوارض و مالیات و خمس و زکات و سهم صدا و سیما و سهم بنیاد های
مختلف و غیره ضبط می کنه ... دومی رو هم قربونی می کنین و نذر قبولی توی دانشگاه و
ازدواج موفق و شغل خوب و بدن سالم و عقل درست و حسابی و
............ . . و غیره می کنین! ... و اقتصاد کماکان فلج می مونه


کلمات کلیدی : گاو، اقتصاد

دانشجو

ارسال‌کننده : سعید و ...ش در : 88/8/19 9:37 عصر


ژاپن: به شدت مطالعه می‌کند و برای تفریح روبات می‌سازد!

مصر: درس می‌خواند و هر از گاهی بر علیه حسنی‌مبارک، در و پنجره
دانشگاهش را می‌شکند
!

هند: پس از چند سال درس خواندن، عاشق دختر خوشگلی می‌شود و همزمان
برادر دوقولویش که سالها گم شده بود را پیدا می‌کند. سپس ماجراهای عاشقانه و اکشن
پیش می‌آید و سرانجام آن دو با هم عروسی می‌کنند و همه چیز به خوبی و خوشی تمام می‌شود
!

عراق: مدام به تیرها و خمپاره‌های تروریست‌ها جاخالی می‌دهد و در
صورت زنده ماندن درس می‌خواند
!

چین: درس می‌خواند و در اوقات فراغت مشابه یک مارک معروف خارجی را
می‌سازد و با یک دهم قیمت جنس اصلی می‌فروشد
!

اسرائیل: بیشتر
واحدهایی که او پاس کرده، عملی است، او دوره کامل آموزشهای رزمی‌ و کماندویی را
گذرانده! مادرزادی اقتصاددان به دنیا می‌آید
!

گینه بی‌صاحاب!: او منتظر است تا اولین دانشگاه کشورش افتتاح شود
تا به همراه بر و بچ هم قبیله‌ای درس بخواند
!

کوبا: او چه دلش بخواهد یا نخواهد یک کمونیست است و باید باسواد
باشد و همینطور باید برای طول عمر فیدل کاسترو و جزجگر گرفتن جمیع روسای جمهوری
آمریکا، دعا کند
!

پاکستان: او بشدت درس می‌خواند تا در صورت کسب نمره ممتاز، به
عضویت القاعده یا گروه طالبان در بیاید
!

اوگاندا: درس می‌خواند و در اوقات بیکاری بین کلاس، چند نفر از
قبیله توتسی را می‌کشد
!

انگلیس: نسل دانشجوی انگلیسی در حال انقراض است و احتمالا تا پایان
دوره کواترناری! منقرض می‌شود ولی آخرین بازماندگان این موجودات هم درس می‌خوانند
!

ایران: عاشق تخم‌مرغ است! سرکلاس دروس عمومی، ‌چرت می‌زند و سر
کلاس دروس اختصاصی، جزوه می‌نویسد! سیاسی نیست ولی سیاسی‌ها را دوست دارد. معمولا
لیگ تمام کشورهای بالا را دنبال می‌کند! عاشق عبارت «خسته نباشید» است، البته نیم
ساعت مانده به آخر کلاس! هر روز دوپرس از غذای دانشگاه را می‌خورد و هر روز به
غذای دانشگاه بد و بیراه می‌گوید! او سه سوته عاشق می‌شود! اگر با اولی ازدواج کرد
که کرد، والا سیکل عاشق شدن و فارغ شدن او بارها تکرار می‌شود! جزء قشر فرهیخته
جامعه محسوب می‌شود ولی هنوز دلیل این موضوع مشخص نشده، که چرا صاحبخانه‌ها جان به
عزرائیل می‌دهند ولی خانه به دانشجوی پسر نمی‌دهند! او چت می‌کند! خیابان متر می‌کند
و در یک کلام عشق و حال می‌کند! نسل دانشجوی ایرانی درسخوان، در خطر انقراض است




کلمات کلیدی :

اگر کریستوف کلمب ازدواج کرده بود!!!

ارسال‌کننده : سعید و ...ش در : 88/8/11 12:30 عصر

اگر کریستوف کلمب ازدواج نکرده بود!!!

دوشنبه گذشته سالروز کشف قاره امریکا بود.

اگر کریستوفر کلمبوس ازدواج کرده بود، ممکن بود هیچگاه قاره امریکا را کشف نکند، چون بجای برنامه ریزی و تمرکز در مورد یک چنین سفر ماجراجویانه ای، باید وقتش را به جواب دادن به همسرش، در مورد سوالات ذیل می گذراند :




کلمات کلیدی :

اگر کریستوف کلمب ازدواج کرده بود!!!

ارسال‌کننده : سعید و ...ش در : 88/8/11 12:29 عصر

کجا داری میری؟

با کی؟

واسه چی؟

چطوری دارین می رین؟

کشف چی؟

چرا فقط تو؟

تا تو برگردی من چیکار کنم؟!

می تونم منم باهات بیام؟!

کِی برمی گردی؟

برای شام خونه ای دیگه؟!

واسم چی میاری؟




کلمات کلیدی :

اگر کریستوف کلمب ازدواج کرده بود!!!

ارسال‌کننده : سعید و ...ش در : 88/8/11 12:28 عصر

تو عمدا این برنامه رو بدون من ریختی، اینطور نیست؟!

جواب منو بده؟

من می خوام برم خونه مامانم!

من می خوام تو منو اونجا برسونی!

دیگه هیچوقت به این خونه برنمی گردم!

منظورت چیه "اوکی"؟!

چرا جلوم رو نمی گیری؟!

من اصلا نمی فهمم این کشف درباره چی هست؟

تو همیشه اینجوری رفتار می کنی!




کلمات کلیدی :

اگر کریستوف کلمب ازدواج کرده بود!!!

ارسال‌کننده : سعید و ...ش در : 88/8/11 12:24 عصر

آخرین بار هم همین کار رو کردی!

می بینم این روزها داری یه کارهایی می کنی!

من هنوز نمی فهمم، مگه چیز دیگه ایی هم برای کشف کردن مونده!

ظاهرا در مورد این یک موضوع، تمام فرهنگها به طرز وحشتناکی با هم وجه مشترک دارند.

 




کلمات کلیدی :

   1   2      >

کدهای جاوا وبلاگ

قالب وبلاگ

FreeCod Fall Hafez

کد بارش قلب