سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چگونه دیوانه شدم

ارسال‌کننده : سعید و ...ش در : 88/7/25 2:18 عصر

چگونه دیوانه شدم

از من می پرسید که چگونه دیوانه شدم.چنین روی داد:یک روز،پیش از آن که خدایان بسیاربه دنیا بیایند،از خواب عمیقی بیدار شدم و دیدم که همه ی نقاب هایم را دزدیده اندــ همان هفت نقابی که خودم ساخته بودم و در هفت زندگی ام بر چهره می گذاشتم. پس بی نقاب در کوچه های پر از مردم دویدم و فریاد زدم «دزد،دزد،دزدان نابکار.» مردان وزنان برمن خندیدند و پاره ای از آن ها از ترس من به خانه های شان پناه بردند.

هنگامی که به بازار رسیدم،جوانی که برسر بامی ایستاده بود فریاد برآورد«این مرد دیوانه است.»من سر برداشتم که او را ببینم؛خورشید نخستین بار چهره ی برهنه ام را بوسید.نخستین بار خورشید چهره ی برهنه ی مرا بوسید و ن از عشق خورشید مشتعل شدم،و دیگر به نقاب هایمنیازی نداشتم.وگویی در حال خلسه فریاد زدم «رحمت ،رحمت بر دزدانی که نقاب های مرا بردند»

چنین بود که من دیوانه شدم.

و از برکت دیوانگی هم به آزادی و هم به امنیت رسیده ام؛آزادی تنهایی و امنیت از فهمیده شدن است،زیرا کسانی که ما را می فهمند چیزی را در وجود ما به اسارت می گیرند.ولی مبادل که از این امنیت ،زیاد غره شوم.حتی یک دزد هم در زندان از دزد دیگر در امان است

دوستان چون دیدم با جبران همتون حال کردین می خواه از این به بعد ازش زیاد تر بگم این مال کتاب دیوانه نوشته جبران خلیل جبرانه ترجه نجف دریا بندری




کلمات کلیدی :

کدهای جاوا وبلاگ

قالب وبلاگ

FreeCod Fall Hafez

کد بارش قلب