سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شاید فردا دیر باشد

ارسال‌کننده : سعید و ...ش در : 89/1/20 2:12 عصر

همکلاسی های سابق مارک دور هم جمع
شدند .چارلی با کمرویی لبخند زد و گفت : " من هنوز لیست خودم را دارم . اون
رو در کشوی بالای میزم گذاشتم
. "

همسر چاک گفت : " چاک از من
خواست که آن را در آلبوم عروسیمان بگذارم
. "

مارلین گفت : " من هم برای خودم
را دارم .توی دفتر خاطراتم گذاشته ام
. "

سپس ویکی ، کیفش را از ساک بیرون کشید
ولیست فرسوده اش را به بچه ها نشان داد و گفت :" این همیشه با منه . . . .
" . " من فکر نمی کنم که کسی لیستش را نگه

نداشته باشد . "

معلم با شنیدن حرف های شاگردانش دیگر
طاقت نیاورده ، گریه اش گرفت . او برای مارک و برای همه دوستانش که دیگر او را نمی
دیدند ، گریه می کرد
.

سرنوشت انسانها در این جامعه بقدری
پیچیده است که ما فراموش می کنیم این زندگی روزی به پایان خواهد رسید ، و هیچ یک
از ما نمی داند که آن روز کی اتفاق خواهد

افتاد .

بنابراین به کسانی که دوستشان دارید و
به آنها توجه دارید بگویید که برایتان مهم و با ارزشند ، قبل از آنکه برای گفتن
دیر شده باشد
.

اگر شما آنقدر درگیر کارهایتان هستید
که نمی توانید چند دقیقه ای از وقتتان را صرف فرستادن این پیغام برای دیگران کنید
، به نظرشما این اولین باری خواهد بود

که شما کوچکترین تلاشی برای ایجاد
تغییر در روابط تان نکردید ؟




کلمات کلیدی :

کدهای جاوا وبلاگ

قالب وبلاگ

FreeCod Fall Hafez

کد بارش قلب