سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پاداش دانا

ارسال‌کننده : سعید و ...ش در : 88/7/28 2:19 عصر

پاداش دانا

روزگاری در شهر دوردستی به نام ویرانی پادشاهی حکومت می کرد که هم توانا بود وهم دانا.مردمان از توانایی اش می ترسیدند و به سبب دانایی اش دوستش می داشتند.

در میان این شهر چاهی بود که آب سرد و زلالی داشت و همه مردم شهر از آن می نوشیدند،حتی پادشاه و درباریانش؛زیرا که چاه دیگری نبود.

یک شب هنگامی که همه در خواب بودند،جادوگری وارد شهر شد و هفت قطره از مایع شگفتی در چاه ریخت وگفت«از این ساعت به بعدهر که از این آب بنوشد دیوانه می شود.»

بامداد فردا همه ساکنان شهر،به جز پادشاه و وزیرش، از چاه آب نوشیدند و دیوانه شدند،چنان که جادوگر گفته بود.

آن روز مردمان در کوچه های باریک و در بازارها کاری نداشتند جز اینکه با هم نجوا کنند «پادشاه ما دیوانه است.پادشاه ما و وزیرش عقل شان را از دست داده اند.یقین است که ما نمی توانیم به حکومت پادشاه دیوانه تن در دهیم.باید او را سرنگون کنیم.»

آن شب پادشاه فرمود تا یک جام زرین از آب چاه پر کنند. وقتی که جام را آوردند، از آن نوشید وبه وزیرش داد تا او هم بنوشد.

از آن شهر دور دست ویرانی غریو شادمانی برخاست، زیرا که پادشاه و وزیرش عقلشان را بازیافته بودند.




کلمات کلیدی :

کدهای جاوا وبلاگ

قالب وبلاگ

FreeCod Fall Hafez

کد بارش قلب