سفارش تبلیغ
صبا ویژن

FROGS قورباغه ها

ارسال‌کننده : سعید و ...ش در : 88/11/2 1:12 عصر

But ONE continued higher and higher and higher....
ولی فقط یکی به رفتن ادامه داد بالا, بالا و باز هم بالاتر....
This one wouldn"t give up!
این یکی نمی خواست منصرف بشه!

At the end everyone else had given up climbing the

tower. Except for the one tiny frog who, after a big effort,

was the only one who reached the top!
بالاخره بقیه ازادامه ی بالا رفتن منصرف شدند.به جز اون
قورباغه

کوچولو که بعد از تلاش زیاد تنها کسی
بود که به نوک رسید
!
THEN all of the other tiny frogs naturally wanted to

know how this one frog managed to do it?
بقیه ی قورباغه ها مشتاقانه می خواستند بدانند او چگونه این
کا ر رو

انجام داده؟

A contestant asked the tiny frog how he had found the

strength to succeed and reach the goal?
اونا ازش پرسیدند که چطور قدرت رسیدن به نوک برج و موفق شدن
رو پیدا

کرده؟
It turned out....
و مشخص شد که...
That the winner was DEAF!!!!
برنده ی مسابقه کر بوده!!!
 
The wisdom of this story is:
Never listen to other people"s tendencies to be negative or

pessimistic....   because they take your most
wonderful

dreams and wishes away from you -- the ones you have in

your heart!
Always think of the power words have.
Because everything you hear and read will affect your

actions!


کلمات کلیدی : FROGS قورباغه ها

FROGS قورباغه ها

ارسال‌کننده : سعید و ...ش در : 88/11/1 1:52 عصر

نتیجه ی اخلا قی این داستان اینه که:
هیچ وقت به جملات منفی و مأیوس کننده
ی دیگران گوش ندید... چون

اونا زیبا ترین رویا ها و آرزوهای شما
رو ازتون می گیرند--چیز هایی که

از ته دلتون آرزوشون رو دارید!
هیشه به قدرت کلمات فکر کنید.
چون هر چیزی که می خونید یا میشنوید
روی اعمال شما تأثیر میگذاره

Therefore:
پس:
ALWAYS be....
همیشه....
POSITIVE!
مثبت فکر کنید!
And above all:
و بالاتر از اون
Be DEAF when people tell YOU that you cannot fulfill

your dreams!
کر بشید هر وقت کسی خواست به
شما  بگه که به آرزوهاتون نخواهید

رسید!
Always think:
و هیشه باور داشته باشید:
God and I can do this!
من همراه خدای خودم همه کار می تونیم
بکنیم

Pass this message on to 5 "tiny frogs"  you care about.
این متن رو به 5 تا "قورباغه
کوچولو" که براتون اهمیت دارند بفرستید
.
Give them some motivation!!!
به اون ها کمی امید بدید!!

Most people walk in and out of your life......but FRIENDS

leave footprints in your heart 
 
آدم های زیادی به زندگی شما وارد و از
اون خارج میشن... ولی

دوستانتون جا پا هایی روی قلبتون جا
خواهند گذاشت
.

 

 




کلمات کلیدی : FROGS
قورباغه ها

حکایت خدا و گنجشک

ارسال‌کننده : سعید و ...ش در : 88/11/1 1:46 عصر

حکایت
خدا و گنجشک

روزها گذشت
و گنجشک با خدا هیچ نگفت
.
فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا
هر بار به فرشتگان این گونه می گفت
: " می آید، من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه
قلبی ام که دردهایش را در خود نگه می دارد و سر انجام گنجشک روی شاخه ای از درخت
دنیا نشست
.
"
فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک
هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود
:
"
با من بگو از آنچه سنگینی سینه توست.
"
گنجشک گفت:
"
لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم
بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این توفان بی موقع چه بود؟ چه
می خواستی از لانه محقرم کجای دنیا را گرفته بود و سنگینی بغضی راه بر کلامش بست
.
سکوتی در عرش طنین انداز شد. فرشتگان
همه سر به زیر انداختند. خدا گفت
:
"
ماری در راه لانه ات بود. خواب بودی.
باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آنگاه تو از کمین مار پر گشودی. "
گنجشک خیره در خدایی خدا مانده بود
.
خدا گفت: " و چه بسیار بلاها که
به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام بر خاستی. " اشک در
دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی در درونش فرو ریخت. های های گریه هایش ملکوت
خدا را پر کرد

 




کلمات کلیدی : حکایت خدا و گنجشک

نوروز میراث مهم باستانیه ماست

ارسال‌کننده : سعید و ...ش در : 88/10/29 3:8 عصر

مهم مهم:
سازمان ملل متحد نظر سنجی بزرگی را در ارتباط با ثبت جهانی نوروز انجام داده است مبنی بر این که اگر یک میلیون نفر از ایران به سازمان
ملل ایمیل بفرستند این روز به نام ایران ثبت خواهد شد اما اگر به اندازه کافی ایمل زده نشود
 این روز به نام افغانستان ثبت خواهد شد.از حق کشورتان دفاع کنید. لطفا اطلاع رسانی کنید.
http://www.PetitionOnline.com/Norouz
تا الان نزدیک 500.000 نفر فرستادن


کلمات کلیدی : نوروز، باستان، میراث، همه، مهم، ایران

پائولوکوئلیو

ارسال‌کننده : سعید و ...ش در : 88/10/28 1:11 عصر

مردی با اسب و سگش در جاده‌ای راه می‌رفتند. هنگام عبور از کنار درخت
عظیمی، صاعقه‌ای فرود آمد و آنها را کشت. اما مرد نفهمید که دیگر این دنیا را ترک
کرده است و همچنان با دو جانورش پیش رفت. گاهی مدت‌ها طول می‌کشد تا مرده‌ها به
شرایط جدید خودشان پی ببرند. پیاده ‌روی درازی بود، تپه بلندی بود، آفتاب تندی
بود، عرق می‌ریختند و به شدت تشنه بودند. در یک پیچ جاده دروازه تمام مرمری عظیمی
دیدند که به میدانی با سنگفرش طلا باز می‌شد و در وسط آن چشمه‌ای بود که آب زلالی
از آن جاری بود. رهگذر رو به مرد دروازه ‌بان کرد و گفت: "روز بخیر، اینجا
کجاست که اینقدر قشنگ است؟
" دروازه‌بان: "روز به خیر، اینجا بهشت است."
"
چه خوب که به بهشت رسیدیم، خیلی تشنه‌ایم."
دروازه ‌بان به چشمه اشاره کرد و گفت: "می‌توانید وارد شوید و هر
چه قدر دلتان می‌خواهد بوشید
."
-
اسب و سگم هم تشنه‌اند.
نگهبان:" واقعأ متأسفم . ورود حیوانات به بهشت ممنوع است."
مرد خیلی ناامید شد، چون خیلی تشنه بود، اما حاضر نبود تنهایی آب
بنوشد
. از
نگهبان تشکر کرد و به راهش ادامه داد. پس از اینکه مدت درازی از تپه بالا رفتند،
به مزرعه‌ای رسیدند. راه ورود به این مزرعه، دروازه‌ای قدیمی بود که به یک جاده
خاکی با درختانی در دو طرفش باز می‌شد. مردی در زیر سایه درخت‌ها دراز کشیده بود و
صورتش را با کلاهی پوشانده بود، احتمالأ خوابیده بود
.
مسافر گفت: " روز بخیر!"
مرد با سرش جواب داد.
-
ما خیلی تشنه‌ایم . من، اسبم و سگم.
مرد به جایی اشاره کرد و گفت: میان آن سنگ‌ها چشمه‌ای است. هرقدر که
می‌خواهید بنوشید
.
مرد، اسب و سگ به کنار چشمه رفتند و تشنگی‌شان را فرو نشاندند.
مسافر از مرد تشکر کرد. مرد گفت: هر وقت که دوست داشتید، می‌توانید
برگردید
.
مسافر پرسید: فقط می‌خواهم بدانم نام اینجا چیست؟
-
بهشت
-
بهشت؟ اما نگهبان دروازه مرمری هم گفت آنجا بهشت است!
-
آنجا بهشت نیست، دوزخ است.
مسافر حیران ماند:" باید جلوی دیگران را بگیرید تا از نام شما
استفاده نکنند! این اطلاعات غلط باعث سردرگمی زیادی می‌شود
! "
-
کاملأ برعکس؛ در حقیقت لطف بزرگی به ما می‌کنند. چون تمام آنهایی که
حاضرند بهترین دوستانشان را ترک کنند، همانجا می‌مانند
...

پائولوکوئلیو




کلمات کلیدی : پائولوکوئلیو

پائولوکوئلیو

ارسال‌کننده : سعید و ...ش در : 88/10/23 2:4 عصر

ظهر یک روز سرد زمستانی، وقتی امیلی به خانه برگشت، پشت در پاکت نامه
ای را دید که نه تمبری داشت و نه مهر اداره پست روی آن بود. فقط نام و آدرسش روی
پاکت نوشته شده بود. او با تعجب پاکت را


باز کرد و نامه ی داخل آن را خواند:

«
امیلی عزیز،

عصر امروز به خانه تو می آیم تا تو را ملاقات کنم.

با عشق، خدا»

امیلی همان طور که با دست های لرزان نامه را روی میز می گذاشت، با خود
فکر کرد که چرا خدا می خواهد او را ملاقات کند؟ او که آدم مهمی نبود. در همین
فکرها بود که ناگهان کابینت خالی آشپزخانه را به یاد آورد و با خود گفت
: « من، که
چیزی برای پذیرایی ندارم! » پس نگاهی به کیف پولش انداخت. او فقط 5 دلار و 40 سنت
داشت. با این حال به سمت فروشگاه رفت و یک قرص نان فرانسوی و دو بطری شیر خرید.
وقتی از فروشگاه بیرون آمد، برف به شدت در حال بارش بود و او عجله داشت تا زود به
خانه برسد و عصرانه را حاضر کند. در راه برگشت، زن و مرد فقیری را دید که از سرما
می لرزیدند. مرد فقیر به امیلی گفت: « خانم، ما خانه و پولی نداریم. بسیار سردمان
است و گرسنه هستیم. آیا امکان دارد به ما کمکی کنید؟
»

امیلی جواب داد:آ« متاسفم، من دیگر پولی ندارم و این نان ها را هم
برای مهمانم خریده ام
.
»

مرد گفت:آ« بسیار خوب خانم، متشکرم» و بعد دستش را روی شانه همسرش
گذاشت و به حرکت ادامه دادند
.

همان طور که مرد و زن فقیر در حال دور شدن بودند، امیلی درد شدیدی را
در قلبش احساس کرد. به سرعت دنبال آنها دوید: آ« آقا، خانم، خواهش می کنم صبر
کنید. » وقتی امیلی به زن و مرد فقیر رسید، سبد غذا را به آنها داد و بعد کتش را
درآورد و روی شانه های زن انداخت
.

مرد از او تشکر کرد و برایش دعا کرد. وقتی امیلی به خانه رسید، یک
لحظه ناراحت شد چون خدا می خواست به ملاقاتش بیاید و او دیگر چیزی برای پذیرایی از
خدا نداشت. همان طور که در را باز می کرد، پاکت نامه دیگری را روی زمین دید. نامه
را برداشت و باز کرد
:

آ« امیلی عزیز،

از پذیرایی خوب و کت زیبایت متشکرم،

با عشق، خداآ




کلمات کلیدی :

بایدها و نبایدهای سه گانه در زندگی زیبــــا و آموزنده

ارسال‌کننده : سعید و ...ش در : 88/10/22 1:57 عصر



Three things in life that are never certain
سه چیز در زندگی پایدار نیستند

Dreams
رویاها

Success
موفقیت ها

Fortune
شانس



Three things in life that, one gone never come back
سه چیز در زندگی قابل برگشت نیستند

Time
زمان

Words
گفتار

Opportunity
موقعیت



Three things in human life are destroyed
سه چیز در زندگی انسان را خراب می کنند

Alcohl
الکل

Pride
غرور

Anger
عصبانیت



Three things that humans make
سه چیز انسانها را می سازند

Hard Work
کار سخت

Sincerity
صمیمیت

Commitment
تعهد



Three things in life that are most valuable
سه چیز در زندگی بسیار ارزشمند هستند

Love
عشق

Self-Confidence
اعتماد به نفس

Friends
دوستان



کلمات کلیدی :

بایدها و نبایدهای سه گانه در زندگی زیبــــا و آموزنده

ارسال‌کننده : سعید و ...ش در : 88/10/22 1:56 عصر

Three things in life
that may never be lost
سه چیز در زندگی که هرگز نباید از بین بروند

Peace
آرامش

Hope
امید

Honesty
صداقت



And how beautiful these three important things
in life perspective Dr.Ali Shariati stated
و چه زیبا این سه چیز مهم در زندگی از دیدگاه دکتر علی شریعتی بیان
شده


Do not rely on three things never
به سه چیز هرگز تکیه نکن

Pride
غرور

Lie
دروغ

Love
عشق

Gallop is human with pride
انسان با غرور می تازد

Be lost with telling lies
با دروغ می بازد

And dies with love
و با عشق می میرد



Happiness in our lives has three primary
خوشبختی زندگی ما بر سه اصل است

Experience Yesterday
تجربه از دیروز

Use Today
استفاده از امروز

Hope Tomorrow
امید به فردا

Ruin our lives is the three principle
تباهی زندگی ما نیز بر سه اصل است

Regret Yesterday
حسرت دیروز

Waste Today
اتلاف امروز

Fear of Tomorrow
ترس از فردا
سه چیز در زندگی پایدار نیستند

Dreams
رویاها




کلمات کلیدی :

قهرمان نمای بی ادب!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

ارسال‌کننده : سعید و ...ش در : 88/10/19 9:46 عصر

عجب دنیا ای شده
واقعا

امروز می خوا م راجه
به کسی بنویسم که خیلی هاتون شاید اونو روزی و حتی الانم قهرمان وپهلوون بدونید اما

چی بگم خودم هم یک
روزی از قهرمانیش شاد میشدم و الان پشیمونم

به قول حضرت حافظ :حاشا
که گدا معتبر شود

دیروز تو تلویزیون
اقا ضرغامی برنامه بسیار خوب و قدیمیه ورزشو مردم نشون داد که حسین رضا زاده اون
همه پیشکسوت رو واسه مراسم معارفه ی خودش
معطل گذاشت آخرشم یک جوراییی طلب کار ملت هم بود

 خوب البته حق داره وقتی یک بچه از گوشه داهات بلند
میشه میاد میشه قهرمان ملی همینه دیگه اونم چه قهرمانی یادمه وقتی ایوانف (استاد
ایوانف بزرگ البته) بعد از المپیک قراردادش تمام شد از ایران رفت (اینم بگم همون
تو هواپیما قطری ها کنارش صندلی رزرو کرده بودند و به صوفیه نرسیده قرارداد باهاش
بستند و ایوانف رو غر زدند اساسی که ما قدر ایشونو ندونستیم) اولین کسی که پشت سر
مردی که تمام قهرمانی هاشو از اون داشت حرف زدو صفحه گذاشت همین نامرد مفت خور بود
کسی که تو کل مدال آورهای این مملکت از همه بیشتر جایزه گرفته و فقطم طبل تو خالی
بوده برام جالب بود که تو هول وهوش سالگرد مرحوم تختی اون برزگ مرد تاریخ ورزش
ایران این قهرمان پفکی این بی ادبی رو به پیشکسوتاش کرد خلاصه بگم وقتی یک بچه 19
ساله به کسی که اونو ساخته تا بره قهرمان المپیک بشه بی ادبی میکنه و کسی نمی زنه
تو دهنش اینجوری میشه دیگه قهرمانی که خودشم میدونه مدال هاش فقط با تجویز های
استاد ایوانف بوده و بس تا حالا فکر کردین
چرا قهرمان حسین توکلی بعد المپیک سیدنی چی شد؟ کجا رفت؟

چرا از تیم ملی خط
خورد؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چون اون تنها کسی بود
که بر علیه ایوانف حرف نزد

حساب شاهین که جداست
(نصیری نیا) چون خلاصه پای منافع فامیلی وسط بودو بهد ایوانف عمو گرامی ایشون شد  مربی تیم ملی اما حسین رضازاده واقعا نامردی رو
تموم کرد در حق استادش

قهرمان ترسوویی که
وقتی دید نمی تونه حتی دیگه رکورد های خودشم تکرار کنه (از بس مفت خوری کرده بود
بجای تمرین) خودشو زد به مریضی و گفت من مریضم و دیگه نباید ورزش کنم ما ایرانی ها
واقعا خیلی دممون گرمه !!!



کلمات کلیدی :

قهرمان نمای بی ادب !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

ارسال‌کننده : سعید و ...ش در : 88/10/19 9:45 عصر

یادمون میره کیا
واسمون چه زحمت هایی کشیدن

وقتی گند دوپینگ
کاروان وزنه برداری ایران در میاد و ایوانف واسه خاطر همین آقای نامرد خودشو
قربونی میکنه و دوپینگ رو گردن میگیره تا اونو محروم نکنند .

البته این تو همه جای
ایران الان خدا رو شکر مد شده منظورم حق نشناسیه

به بزرگانمون بی ادبی
میکنیم واسه دعواهای بچه گونه سیاسی یا ...

البته بازم به قول
حضرت حافظ : آن روز دیده بودم این فتنه ها که بر خواست

وقتی تو تلویزیون هر
روز نشون میدند که بچه ها رو حرف بزرگتر ها حرف میزنند از خونه قهر میکنند روزی
ازدواج می کنند بعدم همه چیز به خوبی و خوشی تموم میشه این میشه که میبینید بچه
های امروزی والدینشونو به اسم کوچیک صدا میزنند و هز بی ادبی ایی هم بهشون میکنند

تو ورزشگاه فوتبال به
بزرگ تره ا بی ادبی میکنند علی دایی رو میارن اونجوری خراب میکنند و حتی برای بزرگ
ترین فوتبالیست تاریخ ایران یک بازی خداحافظی هم نمیگیرند
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

اینم از احمد رضا
عابدزاده که زانو هاشو واسه ایران داد تمام زندگی اش رو واسه ایران داد اونم که
دیدی رفت آلمان پاهاشو عمل کرد کار فدراسیون نبود و یک دوست پولشو داد حتی همون
دوست بود که براش بازی خداحافظیه با آلمان رو ترتیب داد نپرسید کی که نمی گم (سکرته
اما خبر موثق دارم )

خلاصه ما داریم
خودمون تیشه به ریشه ی خودمون میزنیم دوستای گلم

انا الانسان لفی خسر

تو همه ی کارها تو
همه ورزش ها شنیدین وقتی بعد از انقلاب آری هان که اولین مربی خارجی و البته خیلی
هم بزرگ تو اون زمان به ایران اومد چه رفتاری باهاش شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خلاصه ورزش شده مافیا

همین آقای قهرمان ملی
همونیه که تو دبی واسه املاک فلان بهمان تبلیغ میکرد تا هم باعث خروج ارز از کشور
بشه با استفاده از شهرتش هم هموطنای بیچاره رو بد بخت کنه اونجا بعد به اقا هیچکس چیزی نمی گه حالا چرا پیدا
کنید پرتقال فروش را

 اما مثلا ناصر حجازی اگه واسه شرکت خودش تبلیغ
کنه باید اعدام بشه

چرا چون خارج از
ایران کروات میزنه

چون بلد نیست (البته
اینجور آدما ها انقدر مرد هستند که اینکار رو نمی کنند)

که واسه کسی نوشابه
باز کنه

دوستای گلم البته اینم
بگم ورزش قهرمانی مخصوصا تو وزنه برداری کلا الان بدون دوپینگ انجام نمیشه اما
مربی ایی خوبه که دوپینگ شاگردش لو نره

اما اون سال که لو
رفت قضیه حال گیری بودو دنیا می خواست حال ایران رو بگیره وگر نه ایوانف اشتباهی
نکرده بود هر چند ورزشکارای ما هم کلا آخر سوتی هستند

اینم بگم که اگه الان
تو کشورمون یک چیزایی میبینیم ومیشنویم که تو مخیلمونم قبلا نمی گنجید تقصیر
خودمونه من کاری ندارم که جریانات این چند وقته درسته یا غلط یا کلا حق با کیه (برامم
مهم نیست) اما

به قول یک شاعر دیگه
که الان متاسفانه اسشون یادم نیست

بد میکنی و نیک طمع
میداری     هم بد باشد سزا بد کرداری

با آنکه خداوند کریم
است و رحیم        گندم ندهد بار چو جو
میکاری

یا همون خود کرده را
تدبیر نیست خودمون

اگه امروز به کسی یا
بزرگی بی حرمتی میشه به نظر من علتش اشتباهیه که ما خودمون سالها پیش انجام دادیم

همشه به دوستام توصیه
میکنم که شطرنج بازی کنند و نرد (تخته نرد) چون بازی زندگی کردنه

مهره ای رو که اول
بازی یا مثلا تو حرکت 4/5 تکونش میدی آخر بازی معلوم میشه چه نتیجه ای داشته کلا
یاد میگری هر حرکتی یک بازخوردی داره که بعدا جوابش معلوم میشه

و اینکه توی نرد هم
همینطوره همیشه اونی که به ظاهر جلو افتاده برنده نیست و باید همیشه امیدوار بود
کلا نرد بازیه جبر و اختیاره و شطرنج بازی تفکر واحتساب به همم خوانندگان عزیز
وبلاگم هم همین رو توصیه میکنم که اینبار که این بازی رو انجام میدند به حرفای من
بیشتر فکر کنند

راستی اینم اولین
باری بود که از خودم مطلب تو وبلاگم نوشتم ها همیشه کپی بودش (منم دوپینگی بودم
:-)

 




کلمات کلیدی :

<      1   2   3   4   5   >>   >

کدهای جاوا وبلاگ

قالب وبلاگ

FreeCod Fall Hafez

کد بارش قلب